چهارشنبه 85 بهمن 18
کربلا در سفر تاریخ
نیم قرنی بیش از حجه الوداع نگذشته است و هستند هنوز دهها تن از صحابه ای که در غدیر خم ، دست علی را در دست پیامبر خدا دیده اند و سخن او را شنیده اند که « من کنت مولاه ، فهذا علی مولاه ..... » ؛ عجب تمثیلی است اینکه علی (ع) مولود کعبه است..... یعنی باطن قبله را در امام پیدا کن ؛ به خدا اگر نبود که خداوند خود اینچنین خواسته ، می دیدی کعبه را که به طواف امام آمده است و حجر الاسود را می دیدی که با او بیعت می کند. اما ظاهر گرایان از کعبه نیز تنها سنگهایش را می پرستند. تمامیت دین به امامت است ، اما امام تنها مانده و فرزندان امیه بر کرسی خلافت انسان کامل ، تختی برای پادشاهی خود ساخته اند. جا هلیت ریشه در درون دارد و اگر آن مشرک بت پرست که در درون آدمی است ایمان نیاورد ، چه سود که بر زبان « لا اله الا الله » براند ؟ آنگاه جانب عدل و باطن قبله را رها می کند و خانه کعبه را عوض از صنمی سنگی می گیرد و روزی پنج بار در برابرش خم و راست می شود و سالی چند روز گرداگردش طواف می کند.
آری اینچنین بود که آن هجرت عظیم در راه حق آغاز شد و قافله عشق گام به راه نهاد. آری ، آن قافله ، قافله عشق است و این راه ، راهی فراخور هر انسان در همه تاریخ. و تو ، ای آنکه در سال شصت و یکم هجری ، هنوز قدم به عرصه وجود نگذاشته بودی و در ذخایر عالم تقدیر نهفته بودی و اکنون ، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت پای به سیاره زمین نهاده ای ، نومید مشو ، که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که انتظار می کشد تا تو زنجیر از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی های دنیا هجرت کنی و در رکاب امام زمان خویش قدم بگذاری. می دانی که سرّ این هجرت درونی در کجاست ؟ طبیعت بشری در جستجوی راحت و فراغت است و سامان و قرار می طلبد. سخن از اهل فسق و بندگان لذت نیست ؛ سخن از آنان است که اسلام آورده اند ، اما در جستجوی حقیقت ایمان نیستند. کنج فراغتی و رزقی مکفی ..... دلخوش با نمازی غراب وار و دعایی که بر زبان می گذرد ، اما ریشه اش در دل نیست ؛ در باد است. در جستجوی مأمنی که او را از مکر خدا پناه دهد ؛ در جستجوی غفلتکده ای که او را از ابتلائات ایمانی ایمن سازد ، غافل که خانه غفلت پوشالی است و ابتلائات دهر طوفانی است که صخره های بلند را نیز خرد می کند. اگر کشاکش ابتلائات است که مرد می سازد ، پس یاران ، دل از راحتی بر کنیم و گام به راه نهیم. صحرای کربلا به وسعت تاریخ است و کار به یک « یا لیتنا کنا معکم » ختم نمی شود. اگر مرد میدان صداقتی ، نیک در خویش بنگر که تو نیز سر یاری حسین داری یا خیر ! اگر داری که هیچ ، تو نیز از قبله داران دایره طوافی و اگر نه ..... دیگر به جای آنکه فقط با زبان زیارت عاشورا بخوانی ، در خیل اصحاب آخر الزمانی حسین(ع) با دل به زیارت عاشورا برو. « ضحاک بن عبدالله مشرقی » را که می شناسی ؟ عصر عاشورا از جبهه حق گریخت ، بعد از آنکه صبح تا شام را در رکاب امام شمشیر زده بود. خوف ، فرزند شک است و شک ، زاییده شرک و این هر سه ، خوف و شک و شرک ، راهزنان طریق حقند ..... که اگر با مرگ انس نگیری ، خوف راه تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد. یاران ! شتاب کنید ، قافله حسین همیشه در راه است. می گویند که گناهکاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهکاران را در این قافله راهی نیست ..... اما پشیمانان را می پذیرند. آدم نیز در این قافله ملازم رکاب حسین است که او سرسلسله خیل پشیمانان است ، و اگر نبود باب توبه ای که خداوند با خون حسین و اشک بر او میان زمین و آسمان گشوده است ، آدم نیز دهشت زده و رها شده و سرگردان ، در این برهوت گمگشتگی وا می ماند. خدایا چگونه ممکن است که تو این باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشوده باشی که در شب هشتم ذی الحجه سال شصتم هجری مخاطب امام بوده اند ، و دیگران را از این دعوت محروم خواسته باشی ؟ آنان را می گویم که عرصه حیاتشان عصری دیگر از تاریخ کره ارض است. هیهات از این تردید ! اینگونه نیست ؛ راهی را که آن قافله عشق پای در آن نهاد ، راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هر لحظه به گوش می رسد. گوش فرا ده ؛ آیا می شنوی نوای « هل من ناصر ینصرنی » حسین را ؛ هنوز هم به گوش میرسد و تو را فرا می خواند ؛ نیک بنگر و در درون خویش نظر کن ! آیا نفس شمر گونه ات بر تو چیره است یا روح حسین وارت تو را به پیش می برد. این است تفسیر نوای ملکوتی « کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا » ؛ مقصود از ارض وجود من و توست و مقصود از یوم روزها و شبهایی است که بر ما می گذرد ! آیا در این کربلا حسین فرمانروایی می کند یا اینکه در این عاشورا شمر است که حسین را به مقتلگاه می برد.
خون حسین و اصحابش کهکشانی است که بر آسمان دنیا راه قبله را می نمایاند.
معرفی کتاب :
فتح خون ؛ بقلم سید شهیدان اهل قلم شهید سید مرتضی آوینی ؛ کانون فرهنگی هنری ایثارگران (تهران) ؛ این کتاب روایتی از محرم است ، با قلمی زیبا و نثری دلنشین و روحانیتی که در کلمه به کلمه آن موج میزند. این کتاب که مطلب بالا برداشت آزادی از آن است در ده فصل روایت شده بدین شرح : آغاز هجرت عظیم ؛ کوفه ؛ مناظره عقل و عشق ؛ قافله عشق در سفر تاریخ ؛ کربلا ؛ ناشئه اللیل ؛ اتمام حجت ؛ غربال دهر ؛ سیاره رنج و تماشاگه راز
پیوست :
1- سیاه یا سفید اینجا
2- بازی رد پا اینجا
()