سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پنج شنبه 87 خرداد 16

نامه‏ای به رییس جمهور

آقای رییس جمهور!
سال‌ها بود که خار در چشم و استخوان در گلو در زیر چکمه‌ی دژخیمان پهلوی روزگار می‌گذراندیم و تمامی ظلم‌ها و بی‌عدالتی‌ها را تاب می‌آوردیم؛ تا اینکه مردی از جنس خودمان، اما با قلبی آکنده از عشق الهی و سرشار از عشق به مردم برخاست و ما را از زیر سلطه‌ی جائران داخلی و اربابان بین‌المللی آنها، که تمام توان خود را مصروف چپاول ذخایر بی‌پایان مملکت کرده بودند رهایی بخشید، و آن شد که دیدیم و دیدند. از این‌جا به بعد انقلاب نقطه‌ی عطفی در تاریخ 3000 ساله‌مان شد و رفتارها و گفتارها و پندارهایمان را رنگ و بوی تازه‌ای بخشید. سادگی و یکرنگی، تواضع و اخلاص، فداکاری و ایثار و بی‌توقعی و بردباری منش‌ ما و ادبیات مسئولین‌مان گشت؛ رجایی‌ها و بهشتی‌هایی که شیفتگان خدمت بودند نه تشنگان قدرت. اما یک دهه نگذشت که همه چیز تغییر کرد. مسئولانی که اسلام، انقلاب و عدالت سرمنشا تمامی تصمیم‌گیری‌هایشان بود جای خود را به مدیرانی دادند که توسعه‌طلبی اقتصادی و سیاسی و سرمایه‌داری غربی را ترویج می‌کردند و خدمتگزارانی که به راحتی می‌توانستی در کنار خود لمس‌شان کنی تبدیل به کارگزارانی شدند که حاکمیت دوگانه را در پیش گرفته و خود را تافته‌ای جدا بافته از مردم تصور می‌کردند.
اگر متعرض‌شان می‌شدی که چرا این مقدار از بیت‌المال برای رفاه خود و منافع حزبی‌تان استفاده می‌کنید و این همه تجمل‌گرایی و اسراف برای چیست؟ می‌گفتند «مدیر باید آنقدر در رفاه و خوشی غوطه‌ور باشد تا فکرش به کار بیفتد و بتواند کشور را به خوبی اداره کند»؛ و وقتی اعتراض می‌کردیم که چرا از مدل‌های غربی برای پیشبرد نظام و کشور استفاده می‌کنید، پاسخشان این بود که «می‌خواهیم کشور را بسازیم و آن را مقتدرانه به پیش ببریم». آری، کشور را ساختند اما به چه قیمتی؟ به قیمت آنکه عده‌ای هر روز شکم‌ها و کیسه‌هایشان بزرگ و بزرگ‌تر ‌شد و در مقابل، شکاف طبقاتی و فقر در میان مردم عمیق‌تر؛ آری، کشور را به پیش راندند اما به قیمت آنکه قشر جوان ما در فرنگی‌مآبی و غربزدگی فرو رفت و از مبانی انقلاب دور شد و از اسلام دورتر. این مدیران یقه بسته‌ی آنکارد کرده آنقدر در ترویج مبانی الحادی و منحرف لیبرالیسم در حوزه‌ی اقتصاد و فرهنگ و سیاست کوشیدند که به یکباره احساس کردیم اصلا انقلابی رخ نداده، و همه‌ی این سال‌های پر از شور و احساس که بر ما گذشته بود رویایی بیش نبوده است.
آقای احمدی نژاد!
اما در اوج نا امیدی‌مان بسی امید درخشید و به ناگاه تو آمدی؛ با نشاط و امیدوار؛ متواضع و مخلص؛ صمیمی و مهربان؛ توانا و پیگیر و مردمی و انقلابی؛ و رهبرمان تو را اینگونه توصیف کردند «خوشبختانه امروز رییس جمهور با شیوه و منش مردمی، با ساده زیستی، با دلبستگی کامل به ارزشهای اسلامی، با شجاعت و اعتماد به نفس، در میدان کار و تلاش است؛ ایشان اهل کار، اهل ابتکار، اهل خدمت و اهل عمل است». دکتر احمدی نژادآری، تو آمدی و قدم‌های خسته‌مان جان گرفت. تو آمدی و دل‌های پردردمان تسکین یافت. تو آمدی و ارزش‌های فراموش شده‌مان احیا گردید. اما حاسدان و کینه‌توزان بی‌کار ننشستند و تو را آماج تهمت‌های خویش قرار دادند. تو را متهم به خشونت کردند. تو را هیتلر و چنگیز نام نهادند. تو را متحجر و عقب‌مانده خواندند. تو را مخالف پیشرفت و توسعه توصیف کردند، و تو را بی‌خبر از سیاست و بدون ‌برنامه معرفی نمودند. باشد، خیالی نیست! اگر پافشاری بر ارزش‌های اصیل انقلاب که همان ارزش‌های انسانی و اسلامی ماست و ایجاد روحیه‌ی بانشاط و پیگیر در نسل جوان، خشونت و تحجر و عقب‌ماندگی است، بگذار اینگونه‌ات بنامند. اگر تلاش برای قطع دست سرمایه‌داران پول‌پرست، مفسدان دنیا زده و رانت‌خواران منفعت‌طلب از دامن بیت‌المال، و برپایی عدالت، مخالفت با توسعه و پیشرفت است، بگذار اینگونه خیال کنند؛ و اگر پرخاشگری علیه کسانی که دنیا را در قبضه‌ی خود گرفته‌اند و همچون اختاپوسی بر گرده‌ی بشریت چمبره زده و خون ملت‌های دنیا را می‌مکند، بی خبری از عالم سیاست، و کشیدن فریاد اعتراض و حق‌خواهی بر سر آنها، بی برنامگی است، بگذار اینطور بیندیشند. آری، اگر در قاموس آن‌ها مهر و عطوفت، روشنفکری و سیاست‌مداری و اهل توسعه و پیشرفت بودن به معنای مماشات با چپاول‌گران داخلی و خارجی و به سینه کوبیدن سنگ غربزدگی است، این القاب ارزانی خودشان. قاموس ما و تو، قرآن است که مومنین را با یکدیگر مهربان و با دشمنان و سوء‌استفاده کنندگان پرخاشگر معرفی می‌کند.

ادامه‏ی نامه‏ای به رییس جمهور...

  مشخصات                                                                                                    نظرات شما ()
پنج شنبه 86 آذر 8

لطفا تحریم کنید !

قریب به 60 سال از تأسیس رژیم غاصب صهیونیستی می‌گذرد؛ دهها و صدها کنفرانس و اجلاس و نشست و همایش در جهان اسلام! برگزار شده و هزارها قطعنامه و اعلامیه و بیانیه و طومار صادر گشته و خدا می‌داند چند بار رژیم اسرائیل محکوم شده است؛ اما... اما هنوز نام منحوس این رژیم بر نقشه‌ها خودنمایی می‌کند و بر سر زبانها می‌چرخد و در کشورهای دنیا سفارتخانه و در سازمانهای جهانی حق رأی دارد و دائما در سازمان ملل قطعنامه صادر می‌کند و علیه این کشور و آن کشور موضع می‌گیرد و... و هر روز حلقه محاصره را بر ملت مظلوم فلسطین تنگتر و روز به روز نسل‌کشی مردمان ستمدیده این سرزمین را بیشتر و خانه‌هایشان را خراب و فرزندانشان را آواره می‌کند و... می‌دانید چرا؟!
فکر می‌کنید چرا اسرائیل بعد از گذشت نیم قرن هنوز به حیات نامبارک خویش ادامه می‌دهد؟ آیا بخاطر داشتن سومین ارتش منظم دنیاست؟ یا بخاطر داشتن صدها کلاهک هسته‌ای؟... برای پی‌بردن به جواب این سوال کمی به دور و بر خود نگاه کنید و سر و وضع خویش را نظاره‌گر باشید.
گوشی‌های «نوکیا» Nokia و «موتورولا» Motorola جیبهای ما را اشغال کرده است؛ موسیقی از ام‌پی‌تری پلیرهای «آی پود» IPod به گوش ما می‌رسد؛ سی‌پی‌یوهای «اینتل» Intel تجارت و اقتصاد و فرهنگ و سیاست ما را می‌گرداند و اطلاعات آنها را پردازش می‌کند؛ پرینترهای «اچ‌ پی» HP مطالب ما را به چاپ‌ می‌رساند؛ اوقات سرگرمی‌مان با فیلمهای هیجانی «هالیوود» Hollywood که در کمپانی بزرگ «فاکس قرن بیستم» Fox 20 Century تولید شده، پر می‌شود و برای کودکانمان کارتون‌های معروف «والت دیزنی» Disney را با تلویزیونهای «پایونیر» Pioneer نمایش می‌دهیم؛ در هنگام سفر این دوربین‌های «کوداک» Kodak هستند که لحظات زیبای ما را ماندگار می‌کنند؛ این مجریان اخبار شبکه «سی‌ان‌ان» CNN و خبرنگاران مجله هفتگی «تایم» TIME هستند که اخبار دنیا را به گوش ما می‌رسانند؛ بچه‌هایمان با شیرخشک‌های خوشمزه‌ی «سرلاک» Cerelac بزرگ می‌شوند و شکلات‌های «مگی» Maggi و «کیت‌کت» KitKat و «اسمارتیز» Smarties می‌خورند؛ بعد از وعده‌های غذایی‌مان هیچ‌چیز به اندازه نوشابه‌های «کوکاکولا» Coca Cola و «پپسی» PEPSI و «فانتا» Fanta و «میریندا» Mirinda نمی‌چسبد و آنچه که خستگی را بعد از یکروز کاری از تن آدم به‌در می‌کند یک «نسکافه»ی Nescafe مخلوط با «کافی‌میت» Coffee Mate است. البته ناگفته نمی‌ماند که صورتهایمان را با «ژیلت» Gillette اصلاح می‌کنیم، مسواک‌هایمان «اورال بی» Oral-B است، سیگار «مارلبرو» Marlboro بر گوشه لبمان نشسته و خودکار «بیک» BIC و روان‌نویس «پارکر» Parker در جیبمان یافت می‌شود؛ و البته بگذریم از تیشرت‌های رنگ و وارنگ «باس» BOSS که گاهگاهی به تن می‌کنیم و بارانی‌های خوش‌دوخت «نایک» Nike که بدن ما را از برف و باران حفظ می‌‌کند و کفشهای خوش‌پای «تیمبرلند» Timberland که در گرما و سرما همراه ماست و لباسهای ورزشی «چامپیون» Champion که ما را در افتخارات ملی و محلی همراهی می‌کند؛ و...
دیگر نگوییم چرا شعار مرگ بر اسرائیل اثر ندارد! دیگر نگوییم چرا این همه اعلامیه و قطعنامه و تظاهرات به ثمر نمی‌نشیند؛ تا وقتی که مسئولین ما قراردادهای نفتی را با شرکت چند ملیتی «شل» Shell امضا می‌کنند و فروشگاه‌های زنجیره‌ای پوشاک «بنتون» Benton مد را به ما عرضه می‌دارند و محصولات غذایی «نستله» Nestle در یخچال‌های ما جاخوش کرده‌اند اوضاع همین است که هست.... شاید بگویید چرا؟
به گواهی اسناد و مدارک، هر ریالی که بابت خرید و مصرف این محصولات می‌پردازیم گلوله‌ای می‌شود در قلب کودک فلسطینی، و بمبی بر سر خانه‌اش، و عاملی برای ویرانی سرزمین و آوارگی هموطنان او؛ و بگذریم از اینکه ریال‌های ما، بودجه سالانه دولت اسرائیل را افزایش و موجبات رفاه زندگی شهروندان آن را فراهم و روزگار را به کام مردم آن می‌گرداند. این تازه اول قضایاست و اگر نگاهی به تورات و تلمود و قباله(کتابهای مقدس یهودیان) و پروتکلهای 24 گانه صهیونیسم بیندازید خواهید فهمید که قضایا پیچیده‌تر از این حرفهاست و اسرائیل این پدیده شوم قرن بیستم نه تنها داعیه‌دار حکومت بر سرزمین فلسطین و بعد از آن کل منطقه خاورمیانه است، بلکه مدعی حکومت بر تمامی جهان می‌باشد. گلدامایر نخست‌وزیر اسبق رژیم صهیونیستی می‌گفت «هر جا که یک یهودی هست آنجا مرزهای اسرائیل بزرگ است».
در کتاب قبّاله می‌خوانیم «1- کشتن «جوییم» (غیر یهودی) و غصب کردن و دزدیدن مال او بر یهودی، در صورتیکه مقدور باشد، جائز، بلکه واجب است. 2- برای آنکه سلطنت و آقایی تنها برای یهودیان باقی بماند، لازم است هر فرد یهودی، تمام نیرو و امکاناتش را صرف بدست آوردن مال و ثروت، و منع دیگر ملتها از اندوختن زر و سیم و سیادت و آقایی نماید. 3- از آنجا که افراد یهودی در عزت الهی با هم شریک و مساوی هستند، پس دنیا و مظاهر آن مال آنهاست و حق بهره‌برداری از آنها را دارند و دزدیدن مال یهودی برای همکیشان او جائز نیست، ولی دزدیدن مال غیر یهودی مانعی ندارد بلکه اصلا نام دزدی نباید روی آن گذارد؛ این عمل در حقیقت استرداد مالی است که در دست دیگران است و دین آنرا برای یهودی مباح ساخته است؛ اموال غیر یهودی مانند اموال بی‌صاحب یا ریگهای کنار دریا است که هر کس زودتر دست روی آنها بگذارد، مالک آنها خواهد شد. بنی اسرائیل در مثل مانند زنی است که در خانه نشسته و شوهرش از راه کار و کوشش، مال و ثروت فراهم می‌کند و او بدون آنکه در رنج کارگری با او شریک باشد، با مرد سهیم است و حق بهره‌برداری از دست‌رنج او را دارد. 4- برای یهود سوگند دروغ خوردن مخصوصا هنگام معامله با دیگر ملتها جایز است، زیرا اصل سوگند برای از بین بردن نزاع قرار داده شده ولی درباره غیر یهودی که عبارت باشند از حیوانات ناطق این سوگند اعتبار ندارد!»...
بگذارید دیگر اشاره‌ای به پروتکلهای صهیونیسم که مجموعه قوانین مصوب نزد علمای قوم یهود است نکنم، که هوش را از سرتان خواهد برد؛ بگذارید نگویم که رژیم خبیث صهیونیستی معتقد است غیر یهودی، اعم از مسلمان و مسیحی و زرتشتی، همگی حیوانات ناطقی هستند که خداوند برای بهره‌کشی قوم یهود از آنان، خلق کرده است و انسان برتر فقط و فقط یهودی‌ها هستند؛ بگذارید نگویم که غاصبان فلسطین جان و مال و ناموس غیر یهودی را بر خود مباح می‌دانند؛ و... (توصیه می‌کنم حتما پروتکلهای 24 گانه یهود را مطالعه بفرمایید
اینجا و اینجا و اینجا )
نتیجه آنکه هر ریالی را که بابت خرید و مصرف کالاهای صهیونیستی پرداخت می‌کنیم، در واقع با دست خود گوری برای خویش کنده‌ایم.

در همین رابطه:
اگر می‌خواهید اطلاعات جامع و گسترده‌ای در رابطه با شرکت‌های صهیونیستی و چرایی تحریم کسب نمایید به پایگاه اطلاع رسانی «ستاد مردمی حمایت از تحریم کالاهای صهیونیستی» در اینجا مراجعه نمایید.
بخش‌های مهم این پایگاه عبارتند از :
1- چهار سوی جهان بازتاب اخبار تحریم
2- چرا تحریم مقالاتی درباره چرایی تحریم
3- آمار و اطلاعات بازخوانی اطلاعات شرکت‌های صهیونیستی
4- مارکها و علایم تجاری لیست جامعی از شرکت‌های صهیونیستی و علایم تجاری آنها

ستاد مردمی حمایت از تحریم کالاهای صهیونیستی


  مشخصات                                                                                                    نظرات شما ()
جمعه 86 مرداد 19

خدایتان چه شکلی است؟!

یک: آیا تا به حال فکر کرده‌اید که چرا خزندگان پرواز نمی‌کنند یا اینکه چرا آب رودخانه هیچ‌گاه سربالا نمی‌رود، یا مثلا اینکه چرا زمین به جای چرخش به دور خورشید به دور سیاره مشتری نمی‌گردد؟ چه راستش را بخواهید و چه دروغش را، من هم نمی دانم! اما یک چیز را خوب می‌دانم و آن اینکه همه اینها مسیر طبیعی و صحیحی را طی می‌کنند و اگر خلاف این عمل می‌کردند جای بسی سوال و تعجب داشت.
یکی از نیازهای ذاتی و فطری انسان میل به پرستش است؛ این ادعا را با نگاهی به تاریخ بشریت به خوبی می‌توان پذیرفت. بشر در ابتدا نیروهای طبیعت را مورد پرستش قرار می‌داد؛ خورشید، ستارگان، آتش و... و چون می‌پنداشت قدرت در این پدیده‌های طبیعی به غایت و نهایت است، لذا آنها را معبود خویش قرار می‌داد تا به نیاز فطری خویش پاسخ گفته باشد. با شکل‌گیری تمدنهای باستانی مانند تمدن روم و گسترش فکر و اندیشه در میان مردم و فهم اینکه از نیروهای طبیعت کاری بر نمی‌آید پرستش خدایان رایج گردید. خدایانی ساخته و پرداخته ذهن بشر با شکل و شمایلی عظیم و قدرتی بی‌کران؛ و چون پدیده‌های طبیعی متفاوت و امور مردم مختلف بود لذا اداره هر کدام از اینها را به خدایی واگذار کردند؛ مانند خدای دریا (نپتون)، خدای هنر (آپولون)، خدای تجارت (مرکور) و... اما سرانجام با ظهور و همه‌گیری ادیان الهی و شناخت بشر نسبت به خدای یکتا، پرستش چند خدایی جای خود را به پرستش خدای واحد داد. گرچه بعضا ادیان دستخوش تحریف و تغییر قرار گرفتند و باز هم چند خدایی را ترویج کردند اما دین مبین اسلام به مبارزه با همه این خرافه‌گرایی‌ها پرداخت و خدای یکتا را بعنوان یگانه منشا هستی و قدرت قاهره معرفی نمود.
اما با ظهور پدیده علم‌گرایی Scientism (روش تجربی یا همان آزمون و خطا) و گسترش علوم مادی و تجربی در عصر رنسانس و کشف رازهای سر به مهر آفرینش، انسان احساس قدرت و تسلط بر دنیای پیرامونی خویش پیدا کرد؛ او تا به حال طبق آموزه‌های دینی می‌انگاشت که علت پدیدآورنده هستی یگانه قدرتی ماورای آن است ولی از آنجا که نگاه او صرفا مادی شده بود و معتقد به اینکه فقط هر آنچه دیدنی است پذیرفتنی است (یکی از پزشکان اروپایی به نام کلود برنارد معتقد است که تا خدا را زیر چاقوی جراحی خویش حس نکنم به او ایمان نخواهم آورد) علل دیگری را در این پیدایش موثر دانست و با نادیده‌گرفتن علت‌العلل نظام هستی، پرستش خدای یکتا را مسکوت گذاشت. او تصور می‌کرد جهان منحصر در ماده است و لذا اگر بتواند بر ماده مسلط شود می‌تواند بر دنیا تسلط پیدا کند، به همین خاطر با تمام قوا به سمت کشف دیگر رازهای آفرینش حرکت کرد و با گسترش فناوری و تکنولوژی به خیال خود جهان را به تسخیر خویش درآورد.
با شدت گرفتن این کثرت‌گرایی و ماده‌پرستی و دور شدن از توحید و یکتا‌پرستی، بشر خدایان جدید و مدرنی پیدا کرد و عصر جاهلیت و بت‌پرستی مدرن را آغاز نمود. اما براستی این سیر بشری چه سرانجامی خواهد داشت؟ آیا تاریخ تکرار خواهد شد و مردم به یکتاپرستی روی خواهند آورد؟

خدایا

دو: جانم برایتان بگوید که... دیدید میگن: ماشین هم ماشینهای قدیم یا مثلا آدم هم آدمهای قدیم؟ راستیّتش دیروز داشتم فکر می‌کردم که «خدا هم خدای قدیم»؛ ای بابا صبر کنید، چرا اینقدر زود عصبانی می‌شوید، اگر قبول ندارید بروید از مادربزرگها و پدربزرگها بپرسید و یا حتی از مادرها و پدرهای میانسال؛ می‌گویند همه چیز قدیمیش خوب است حتی خدا؛ باور کنید! یک خدا می گفتند و هزار تا خدا از دهانشان بیرون می‌آمد. اما حالا چطور؟ نه اینکه خیال کنید حالا دیگر کسی هزار تا خدا از دهانش بیرون نمی‌آید ها؛ نه! منظورم این نیست، منظورم این است که... اصلا بگذارید یک جور دیگر بگویم. همین بچه‌ها را ببینید، قدیم ندیمها وقتی می‌خواستند خدا را در ذهنشان تصور کنند چطور تصور می‌کردند؟ نمی دانید؟ حق هم دارید که ندانید، آخر شما آن زمانها که نبوده‌اید! پس حالا که نمی‌دانید، بیایید شعر زیر را بخوانید و بعد هم ادامه مطلب را پی بگیرید (یک وقت رفیق نیمه‌راه نشویدها، اگر ادامه‌اش را نخوانید کلی از دستتان در رفته است):
بچه بودم فکر می کردم خدا هم شکل ماست ........ مثل من، تو، ما، همه، اونیز موجودی دوپاست
در خیال کوچک خود فکر می کردم خدا ............... پیرمردی مهربان است وبه دستش یک عصاست
مثل آقاجان به چشمش عینکی دارد بزرگ ................ با کلاه وساعتی کهنه که زنجیرش طلاست
یک کت وشلوار می پوشد به رنگ قهوه ای ........... حال وروز جیب هایش هم همیشه روبه راست
فکر می کردم که پیپش را مرتب می کشد ...................... سرفه های او دلیل رعد وبرق ابرهاست
گاهگاهی نسخه می پیچد طبابت می کند ................. مادرم می گفت او هر دردمندی را دواست
فکر می کردم که شبها روی یک تخت بزرگ ................ مثل آدمها ومن در خوابهای خوش رهاست
چندسالی که گذشت از عمر من، فهمیده ام .................... اوحسابش از تمام عالم وآدم جداست
مهربانتر از پدر، مادر،شما،آقابزرگ ...................... اوشبیه هیچ فردی نیست، نه! چون او خداست

ادامه مطلب...

  مشخصات                                                                                                    نظرات شما ()
شنبه 86 تیر 16

کاستیدگیلینکوفینوستا و الباقی قضایا !

یک: فکرش را بکن، نشسته‌ای داری رمان زیبای اتلّو اثر «شکسپیر» را می‌خوانی و در عمق داستان فرو رفته‌ای، یکهو زنگ خانه به صدا دربیاید و یکی از دوستان قدیمی‌ات که مدتها است او را ندیده‌ای تو را احضار کند. حالا همه اینها به کنار، اینکه مخ تو را به کار بگیرد و از سهمیه‌بندی بنزین و اعتصاب تاکسیرانان و آتش زدن چند پمپ‌بنزین در تهران و گران‌شدن کرایه ماشینها و نقل حرفهای منصفانه و غیرمنصفانه مردم و چه و چه برای تو داستان‌سرایی کند به کنار. البته کاش ماجرا به همینجا ختم شود و سخن نکشد به اینجا که کشور از لحاظ اقتصادی و مبارزه با فساد مالی در حال پیشرفت است و طبق آمارهای جهانی اقتصاد ایران ظرف سال گذشته رشد بالایی داشته است و حقوق کارمندان و کارگران و معلمان افزایش چشمگیری پیدا کرده است و اتحادیه اروپایی با غنی‌سازی اورانیوم در ایران موافقت کرده است و نرخ بهره‌های بانکی کاهش پیدا کرده است و... و واویلا به لحظه‌ای که این دوست قدیمی بخواهد از غم و غصه‌های حسنعلی بقال و حسینقلی چقال هم برایت نقالی مفصلی داشته باشد و مرده و زنده همه را به جلوی چشمت بکشاند و ذهن لطیف و اندیشه ظریفت را مورد لطمات جبران‌ناپذیری قرار دهد!... دوباره میروی تا در رمان زیبای اتلّو اثر «شکسپیر» فرو بروی که یکهو صدای نخراشیده و نتراشیده و غیرهنرمندانه تلویزیون به هوا می‌رود و مجری اخبار از کشته شدن هزاران مرد و زن و بچه بیگناه در افغانستان و پاکستان و عراق و فلسطین و لبنان می‌گوید و از ستمها و غصه‌هایی که بر مسلمانان می‌رود و گرسنگیها و رنجهایی که مردمان آفریقا متحمل می شوند و استعمار پیری که بمانند دوالپا خود را بر گرده بشریت تحمیل کرده و خون ملتها را می‌مکد. چه اهمیتی دارد ! حیف این فکر نیست که بخواهد به این چیزهای کم اهمیت مشغول شود. اینها را ولش کن، رمان زیبای اتلّو اثر «شکسپیر» را عشق است. یک بنده خدایی رفت رستوران، گفت: ببخشید غذا چی دارین؟ بهش گفتن: کاستیدگیلینکوفینوستا با لیمو! طرف یکم فکر کرد، بعد پرسید: کاستیدگیلینکوفینوستا با چی؟

دو: یکشب آتش در نیستانی فتاد ................................... سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد ............................................ هر نی‌ای شمع مزار خویش شد
نی به‌ آتش گفت کاین آشوب چیست؟ ........................... مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش بی سبب نفروختم .................................................... دعوی بی معنیت را سوختم
زان که می‌گفتی نی‌ام با صبر و سود ..................................... همچنان دربند خود بودی که بود
مرد را دردی اگر باشد خوش است ....................................... درد بی دردی علاجش آتش است


  مشخصات                                                                                                    نظرات شما ()
جمعه 86 تیر 8

احمدی نژادیسم !!

انتخابات سوم تیرماه 84 که به تعبیر رهبری غلبه متن بر حاشیه بود منجر به پیدایش پدیده نویی به نام «احمدی‌ نژاد» شد. بی‌شک پدیده احمدی نژاد (احمدی‌ نژادیسم !!) تحول عظیمی را در مدیریت سیاسی و اجرایی جمهوری اسلامی بوجود آورد و البته پس لرزه‌های این تحول کشورهای دیگر دنیا را نیز بی‌نصیب نگذاشت به حدی که رسانه‌های داخلی و خارجی از آن به «تسونامی احمدی ‌نژاد» تعبیر کردند. نکته‌ای را که نباید از نظر دور داشت این است که احمدی نژاد زاییده و محصول یک تفکر و ایدئولوژی است؛ به تعبیر دیگر احمدی نژاد معلول تفکر اصیل انقلاب اسلامی است و اگر بخواهیم مواضع او در عرصه سیاست خارجی و همچنین نگرش او به مباحث عدالت اجتماعی و نظایر آن را مختص به او بدانیم به یقین در اشتباه فاحشی فرو رفته‌ایم؛ البته نمی‌توان هوش و ذکاوت، نحوه مدیریت و ابتکارات او را نادیده انگاشت، چرا که بسیارند کسانی که تفکرات انقلابی-اسلامی دارند اما در نحوه اجرا موفق عمل نمی‌کنند. به طور خلاصه باید گفت، انتخاب احمدی نژاد از سوی مردم انتخاب یک شخص نبوده است بلکه گزینش یک تفکر و یک روش بوده است، و اگر روزی احمدی نژاد از آرمانها و ایده‌های انقلابی خویش عدول کند مردم به یقین او را کنار خواهند زد.

احمدی ‌نژاد یاریگر مستضعفان

دولتهای سازندگی و اصلاحات با تمام فراز و نشیبها و خدمات بیشماری که انجام دادند به دلیل ضعف و انحراف تفکر اصلاحی گردانندگانشان و بعضا گرفتاری در بازیهای قدرت و ثروت، حزب بازی و مبارزات سیاسی، نتوانستند آنچنان که باید توفیقی حاصل نمایند؛ به همین خاطر شکافهای عمیق اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در کشور بوجود آمد و زمینه نابهنجاری‌های بسیاری فراهم شد. اما تفکر اصلاحی احمدی نژاد چون برآمده از تفکر انقلاب اسلامی و دغدغه‌های مردم بود توانست موفقیت‌های بسیاری را در اداره کشور و در زمینه مسائل بین المللی حاصل نماید و جای خود را در میان مردم باز کند. راز موفقیت احمدی نژاد در همین پیروی از خواست و اراده مردم و انقلاب اسلامی نهفته شده است و به تعبیر رهبر انقلاب (بیانات ایشان در 29/3/85) «حاکمیت احمدی نژاد، حاکمیت تفکر مردم و حاکمیت تفکر اصولی اسلام است».
رهبر معظم انقلاب در جایی (6/6/85) فرمودند «اولا، شعارهای دولت و مسئولان و اهداف تعیین شده آنان کاملا با مبانی انقلاب و با مبانی اعلام شده امام عزیز ما منطبق است. ثانیا، این گفتمان در بین مردم به طور محسوسی زنده است و وجود دارد؛ که وجود این گفتمان میان مردم هم، عامل عمده و اصلی گرایش آنها به این دولت و این رییس جمهور محترم بود» مفهوم این گفتار این است که مخالفت با تفکر احمدی نژاد یعنی مخالفت با انقلاب، نظام و مردم! ایشان همچنین در ادامه به خصوصیات و شاخصه‌های دولت نهم اشاره می‌نمایند که این خود نشان‌دهنده ارتباط عمیق تفکر دولت نهم و در رأس آن احمدی نژاد با خواست مردم و آرمانهای انقلاب اسلامی است : «سلامت اعتقادی و اخلاقی مسئولان کشور، فساد ستیزی، عدالت خواهی و عدالت گستری، اعتزاز به اسلام، تواضع و نغلتیدن در گرداب غرور، ساده زیستی و مردم گرایی، اجتناب از اسراف و ریخت و پاش، خردگرایی و تدبیر و حکمت در تصمیم گیری و عمل، قانون گرایی، مسئولیت پذیری و پاسخگویی، اهتمام به علم و پیشرفت علمی، سعه صدر و تحمل مخالف، اجتناب از هواهای نفس، تلاش بی وقفه برای این خدمات، نظارت بر عملکرد زیر مجموعه، شایسته سالاری، شجاعت و قاطعیت در بیان و اعمال آنچه که حق است».
پدیده احمدی نژاد موافقان و مخالفان بسیاری را بدنبال داشته و دارد و شاید به جرأت بتوان گفت، عملکرد هیچ مسئولی بعد از انقلاب اینچنین حرف و حدیث در پی نداشته و زیر ذره‌بین قرار نگرفته است، که این خود نشاندهنده پرتحرک و پرابتکار بودن احمدی نژاد و شکستن مرز‌های قدرت و ثروت و وارد کردن مدیریت مردمی در ارکان سیاسی کشور از جانب اوست. احزاب بر خلاف توده مردم نه قبل و نه بعد از انتخابات تقریبا هیچگونه اتفاق نظری بر تفکرات احمدی نژاد و روشهای اجرایی او پیدا نکردند و حتی سعی در منزوی کردن وی داشته و دارند؛ و این بدلیل آن است که وی از ابتدا تمایلی به وارد شدن در احزاب نشان نداد و حتی در مقابل باج‌خواهی عده‌ای قد علم کرد؛ وی همواره خود را مدیون و وابسته به مردم می‌داند و خود را خادم آنان می‌نامد؛ «براستی که او شیفته خدمت است نه تشنه قدرت»... اساسا اصلاح طلبان مخالف تفکر انقلابی و اسلامی احمدی نژاد هستند (مخالفین ایدئولوژیکی) و بعضی اصولگرایان مخالف روش‌های اجرایی او در سیاست داخلی و خارجی (مخالفین سلیقه‌ای)؛ در همین رابطه رهبر معظم انقلاب بارها و بارها بر علمی و کارشناسانه بودن اقدامات دولت تاکید کرده‌اند و همواره مهر ابطالی بر انتقادات احزاب، مبنی بر غیر علمی، شتابزده و غیر کارشناسانه بودن اقدامات دولت زده‌اند «در مجموعه کسانی هم که امروز در دولت و قوه مجریه مشغول فعالیت هستند، انسان مشاهده می‌کند که ذهن‌های باز، فعال و نگاههای عالمانه در بین آنها زیاد است. علاوه بر آنچه که انسان در نشانه‌های کاری آنها می‌تواند ببیند، در گزارش‌های رسمی و اطلاعاتی و دیدارهایی که ما با بعضی از وزرای محترم داریم، انسان دارد مشاهده می‌کند و می‌بیند ذهنیت منطقی، متکی به نگاه علمی و دور از مسامحه‌کاری در محاسبه وجود دارد. الان، برنامه‌ها اینطور است. دارند فکر می‌کنند، کار می‌کنند ، بررسی می‌کنند و بی‌وقفه اقدام می‌کنند و حرکت می‌کنند»(در دیدار با خبرگان رهبری سال85 )...«دولت دارد با جدیت و تلاش خوب، کار پرحجم و متکی به محاسبه انجام می‌دهد»(21/8/85)...«گویا اینگونه تصور می‌شود که عقبه کارشناسی دولت نهم، عقبه ضعیفی است یا اصلا چنین عقبه‌ای وجود ندارد؛ واقعا تصور می‌کنید که دولت، عقبه کارشناسی ندارد! نمی‌شود چنین قضاوتی بکنید، اینطور نیست»(25/7/85)
اما در صحنه سیاست خارجی تقریبا همه اتفاق نظر دارند که احمدی‌ نژاد، جمهوری اسلامی را از حالت انفعالی خارج کرده و به حالت فعال و تهاجمی درآورده است؛ مقام معظم رهبری می‌فرمایند «از لحاظ انعکاس بین‌المللی، کشور از یک عزت کم‌سابقه یا بی‌سابقه‌ای برخوردار است؛ ابهت نظام اسلامی، عظمت ملت ایران، رسایی و شفافیت اغراض و اهداف جمهوری اسلامی در دنیای اسلام، بیش از همیشه است؛ و حتی در دنیای غیر مسلمان، امروز عزت و ابهت ملت ما بسیار برجسته است و این را همه تصدیق می‌کنند و از نشانه‌ها و عکس‌العملهای خارجی‌اش هم این را می‌فهمیم»(6/6/85)
موضع‌گیری او در برابر فرهنگ و سیاست غربی-استعماری و به چالش کشیدن قضایایی چون هلوکاست و موجودیت اسراییل که خواست مردم و انقلاب اسلامی بوده و هست، دو چهره متفاوت از او در صحنه جهانی تصویر کرده است؛ چهره‌ای منفور، تندرو و در عین حال قدرتمند نزد ایالات متحده، دولتهای اروپای غربی و بطور کل صهیونیسم بین‌الملل و استکبار جهانی، به طوری که هفته‌نامه آلمانی اشپیگل اینگونه می‌نویسد «احمدی نژاد، مردی که غرب از او حساب می‌برد»؛ و چهره‌ای محبوب، محجوب و دوست‌داشتنی در میان دولتها و ملتهای آمریکای لاتین و آفریقا و به طور کل مردم ستمدیده و مستضعف جهان تا جایی که رییس جمهور بولیوی (مورالس) با شعار «من احمدی نژاد بولیوی هستم» منتخب مردم می شود یا اینکه کاندیدای ریاست جمهوری مصر شعار «اصلاحات احمدی نژادی» سر می‌دهد که اینها همگی نشان‌دهنده شوک عمیق و تاثیر مطلوب پدیده احمدی نژاد بر فضای سیاست جهانی و فضای فکری مردم دنیا است.
حرفهای ناگفته درباره این پدیده بسیار زیاد است که در این مختصر مجالی برای پرداختن به آنها وجود ندارد. در پایان باز هم بر این نکته تاکید می‌گردد که احمدی نژاد پیش از اینکه یک شخص باشد یک تفکر و ایدئولوژی است، یک آرمان و هدف بلند است؛ هدفی که مردم ایران عزیز 28 سال پیش برای رسیدن به آن هزینه‌های سنگینی را پرداخت کردند و هنوز هم حاضر به پرداخت هرگونه هزینه‌ای هستند؛ این هدف مقدس عبارت است از «اعتلای همه جانبه ایران اسلامی در جهان و ایجاد و گسترش پایگاه حق طلبی و عدالت‌مداری و آماده‌سازی ظهور منجی(عج الله تعالی فرجه الشریف) برای گسترش عدالت در همه جهان».

در همین رابطه می‏خوانید:
1- رئیس جمهور مکتبی و دولت نهم از دیدگاه مقام معظم رهبری
اینجا
2- دست‏نوشته‏های وبلاگی درباره حماسه سوم تیر اینجا
3- نامه‏ی جمعی از طلاب و دانشجویان به رییس جمهور اینجا


  مشخصات                                                                                                    نظرات شما ()
جمعه 86 خرداد 18

اخراجی‏ها

سینمای دفاع مقدس در این سالهای پر فراز و نشیب بعد از جنگ فیلمهای مختلفی را به خود دیده است ؛ فیلمهایی که با نگاههای متفاوت به جنگ هر یک سهمی را در بازخوانی این دوران داشته اند. اما در این بین می توان آژانس شیشه ای و اینک اخراجی ها را نقطه عطفی در سینمای جنگ دانست که به علت دارا بودن نگاهی ویژه مورد اقبال عموم واقع شده اند. شاید بتوان اخراجی ها را مکمل آژانس شیشه ای دانست ؛ چرا که آژانس شیشه ای نگاه آدمها را به بازماندگان جنگ نشان می داد و اخراجی ها مواجهه آنان را با جنگ. این موفقیت را سوای کارگردانی خوب ده نمکی و بازی هنرمندانه بازیگران به نام سینما و البته موسیقی در خور تقدیر فریدون شهبازیان ، می توان مرهون فیلمنامه قوی این فیلم دانست که با نگاهی به طیفهای مختلف آدمها و شخصیت پردازی واقعی ، رفتارهای متفاوت آنان را در مواجهه با جنگ و در قالبهای طنزآلود به تصویر می کشد. جای جای فیلم پر از خنده و تفریح برای مخاطب است ، اما در لابلای این طنزهای به جا و هدفمند ظرافتهایی نهفته شده که بیننده را ناخودآگاه تحت تاثیر قرار می دهد و نهایتا در انتهای فیلم این احساس را به اوج می رساند.
در ادامه به واکاوی شخصیتهای داستان پرداخته می شود :

اخراجی‌ها

1- مجید (سوزوکی) ؛ آدمی لات مسلک با مشخصه های خاص این طیف آدمها که از نظر حاج صالح(گرینف) و عباس(پسر میرزا) داخل در جرگه اراذل و اوباش است ؛ اما میرزا معتقد است می توان به حر شدن او امیدوار بود و باید به دل او خط داد نه اینکه دلش را خط خطی نمود. خاطر خواهی و علاقه واقعی او به دختر میرزا باعث شده تا دست به هر کاری بزند تا نظر میرزا به این ازدواج جلب شود ؛ از ظاهر سازی سفر به مکه گرفته تا رفتن به جنگ. این خاطرخواهی که از نظر میرزا نه تنها عیب نیست که اگر مقدمه ای برای رسیدن به عشق حقیقی باشد بهانه مفیدی خواهد بود مجید را وادار می کند تا جان خود و دوستانش را به خطر انداخته و عازم جبهه شود. اما سرانجام فضای خاص جبهه و جنگ که همواره در جذب این قسم افراد موفق بوده است و همچنین پیگیری و اثر گذاری سید مرتضی و همینطور پیش نماز مسجد باعث می شود تا مجید انگیزه جدیدی پیدا کند و از آرمانهای تازه ای برخوردار گردد. او که تا کنون سختی ها را به خاطر دختر میرزا تحمل می کرده است اکنون متاثر از حرف سید مرتضی(که می گوید «یعنی مملکت مال شما نیست؟») بهانه دیگری برای ماندن پیدا می کند و می جنگد تا رسالت دفاع از میهن را به سرانجام برساند.
داش مصطفی ؛ این شخصیت کپی مجید سوزوکی است البته کمی سربه راه تر و سازگارتر. بهانه او هم برای آمدن به جبهه خاطرخواهی است ؛ اما خاطر خواه رفیق و وابسته به او ، تا جایی که حاضر است با او به بهشت یا جهنم برود. او معتقد است که «مردانگی به ریش نیست بلکه به ریشه است» و از خدا می خواهد تا بدنش را آنچنان تکه تکه و خاک کند که اثری از خالکوبی بر روی آن باقی نماند. راز موفقیت جبهه در جذب این دسته از افراد در این جمله حاج کمالی نهفته است «ترس در وجود همه هست ، اما باید این ترس را شکست» ؛ براستی این قسم آدمها به راحتی ترس را در وجود خود می شکنند و اگر درون خالیشان پر شود و آرمان و هدفی بیابند به راحتی جان در راه آن می دهند و به تعبیر میرزا به آسانی جَلد این راه می شوند ؛ فقط باید به آنها جهت داد و راه و چاه را نشانشان داد. به قول حافظ :
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد .............. ای خواجه درد نیست و گرنه طبیب هست

ادامه مطلب...

  مشخصات                                                                                                    نظرات شما ()
یکشنبه 86 اردیبهشت 23

افراط و تفریط ، نه !

« لقمان را گفتند ادب از که آموختی ، گفت از با ادبان »
لابد دارید پیش خودتان می گویید ای بابا ! عجب دور و زمونه ای شده ، دیگر به هیچ چیز رحم نمی کنند و همه چیز را تحریف می کنند ! آخر جمله به این معروفی را که همه شنیده اند مگر می شود تحریف کرد. و من می گویم چرا نمی شود ؟! تحریف ، تحریف است دیگر ، بزرگ و کوچک و معروف و غیر معروف هم نمی شناسد !! اصلا بیایید بپردازیم به بحث شیرین ادب ! تا متوجه شوید که چرا آدم بعضی مواقع مجبور می شود تحریف کند !!
ادب در فرهنگ دهخدا اینگونه تعریف شده است : «آداب» ، «فرهنگ» ، «طریقه ای که پسندیده و صلاح باشد» ، «راه و رسم» ، «اندازه و حد هر چیز را نگاهداشتن» ؛ در کتاب بحر الجواهر نیز تعریف ادب اینگونه بیان شده است «ادب ، هر آنچیزی است که آدمی را از انواع خطا باز دارد» ؛ امیر کلام علی علیه السلام نیز می فرمایند «برای هر چیز ادبی است» و در جای دیگر فرموده اند «بهترین ادب آن است که انسان حد خویش را حفظ کند و پا را از گلیم خویش فراتر نگذارد»
از مجموع تعاریف گفته شده می توان نتیجه گرفت که ادب یعنی رعایت اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط در هر چیزی (که شامل ادب رفتاری و گفتاری نیز می شود ؛ بقول سعدی «نه چندان درشتی کن که از تو سیر شوند و نه چندان نرمی کن که بر تو دلیر شوند») لابد می گویید حالا منظورت از این حرفها چیست ؟ و من می گویم منظورم این است که :
بی حرمت و ادب نرسد کس به هیچ جا .............. هر جا کسی رسیده ز راه ادب رسید
بله ! نه افراط و نه تفریط سرانجامی ندارند بلکه موفقیت در اعتدال و میانه روی است.امیر المومنین علیه السلام می فرمایند «زینتی مانند ادب نیست» در جای دیگری فرمودند «برترین شرافت ادب است» همچنین فرموده اند «ادب ، زینت عقل است» نیز فرمودند «کسی که ادب ندارد عقل ندارد» ؛ از قدیم هم گفته اند «آنکه بی ادب باشد ، گر به پیری رسد عجب باشد»
پس :
از خدا جوییم توفیق ادب .............. بی ادب محروم ماند از لطف رب


  مشخصات                                                                                                    نظرات شما ()
دوشنبه 86 اردیبهشت 17

علم بهتر است یا ثروت ؟!

«علم بهتر است یا ثروت؟!»
شاید که نه ! قطعا این جمله را بارها و بارها شنیده اید و حتی در مورد آن انشا نوشته اید و شنیدن آن خاطرات دورانی بیاد ماندنی را برایتان زنده می کند. دورانی پر از شور و هیجان ، و بدور از هیاهوی دنیای بزگسالان ؛ یادآور کیف است و کتاب و مداد و مشقهای عریض و طویل و شبهای پر از استرس امتحان و محبتهای معلم و مدیر و البته آقای ناظم !!! (بالاخره تنبیه هم نوعی محبت است دیگر ، مگر نشنیده اید که چوب معلم گله ، هر کی نخوره ...)
اما بنده اصلا قصد این را ندارم که از خاطرات دوران مدرسه چیزی برایتان بگویم ! و ترجیح می دهم که به همان بحث قدیمی خودمان ادامه بدهیم : «علم بهتر است یا ثروت؟» راستی چقدر بر روی این جمله فکر کردیم ! یادم می آید که معلم انشا این موضوع را در سر کلاس مطرح نمود و بچه ها هم هر کدام چیزی گفتند. احمد گفت علم بهتر است ؛ رضا گفت علم بهتر است ؛ مسعود گفت علم بهتر است ؛ امین هم گفت علم بهتر است اما ادامه داد که ثروت بهترتر است و همه خندیدند و کلاس تمام شد و سالها گذشت. (راستی من هم گفتم علم بهتر است) اما واقعا چرا ؟ چرا فکر می کردیم که علم بهتر است ؟ آیا شما هم فکر می کنید که علم بهتر است یا مانند امین معتقدید که ثروت بهتر است ؟ (لابد دارید پیش خودتان می گویید که این بنده خدا اصلا حال خوبی ندارد چون همش بهتر بهتر می کند ، خب برو سر اصل مطلب دیگر ! من هم لابد دارم پیش خودم می گویم که ای بابا چقدر کم صبرید ، چشم الان لب مطلب را می گویم !)
اما لب مطلب :
راستش را بخواهید من معتقدم که اصلا نه علم بهتر است و نه ثروت و البته هم علم بهتر است و هم ثروت ؛ بقول مولانا :
نه من منم ، نه تو تویی ، نه تو منی .............. هم من منم ، هم تو تویی ، هم تو منی
البته حرفهای بالا را بر شیرین عقلی بنده و احیانا جناب مولانا نگذارید ! چون این حرفها سند و مدرک دارد و کلی پشتوانه عقلی و نقلی (خیال کردید کم الکیه !!!)
حالا دلیلش چیست ؟ کمی صبر کنید تا انگشتانم استراحت کنند حتما برایتان می نویسم. خداوند متعال در قرآن کریم می فرمایند «براستی ارزشمندترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست» (آیه 13 سوره حجرات)شاید شما بگویید که اصلا این آیه چه ربطی به اینجا دارد ! و من می گویم ربطش به این است که معیار و ارزش یک انسان در نظر خدای متعال نه به علم است و نه به ثروت بلکه به تقوا و خدا ترسی است ؛ یعنی اگر تمام علوم جهان را ‌آموخته باشید و اصطلاحا علامه دهر باشید و یا اینکه تمام ثروتهای نهان و آشکار زمین و‌آسمان در دستان شما باشد ، اما خداترس نباشید ، ذره ای ارزش نخواهید داشت. این را داشته باشید ؛ حالا ! از طرفی دیگر اگر سواد مواد (بر وزن اتل متل) درست و حسابی نداشته باشید و بقول خودمانی دست چپ و راستتان را هم از یکدیگر تشخیص ندهید و یا اینکه بیچاره و فقیر و دربدر کوچه و خیابان و بی آبروی در و همسایه باشید اما صفت خداترسی در شما باشد چنان ارزشی خواهید داشت که نگو و نپرس !!!
اساسا علم و ثروت بمانند یک ابزار هستند ؛ مانند چاقو ، چاقو در نگاه اول نه چیز خوبی است و نه چیز بدی ؛ اگر با آن سر کسی را ببرید (!!!) بد است و اما اگر بوسیله آن مثلا گلوله ای را از بدن کسی خارج کنید و جان او را نجات دهید چیز خوب و با ارزشی خواهد بود. علم و ثروت هم اینچنین هستند. اگر در جهت مثبت به کار روند هر دو با ارزشند اما اگر علم بیاموزید تا بر دیگران مسلط شوید و سر انسانهای بیچاره را کلاه بگذارید از هزاران دزد و راهزن خطرناکتر خواهید بود ؛ بقول شاعر :
تو علم آموختی از حرص و اینک ترس کاندر شب .............. چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا
هم علم و هم ثروت زمانی ارزش خواهند داشت و بقول خودمان زمانی بهتر خواهند بود که در راه کمک به دیگران مصرف شوند. همانطور که برای مال زکات قرار داده شده برای علم هم زکات قرار داده شده است. پیامبر رحمت صلوات الله علیه می فرمایند «زکات علم نشر و انتشار آن است» اگر زکات آن پرداخته نشود و مانند آب راکد در یک جا محصور شود و جریان پیدا نکند گندیده می شود و آنوقت ضررش از نفعش بیشتر خواهد بود.
به هر حال این جمله را هم به یادگار داشته باشید و آن اینکه «معیار خوبی و بدی برای هر چیز نیت انسان و نحوه استفاده اوست» اگر نیت صحیح و خدایی باشد مطلوب است و الا ... .
راستی به نظر شما علم بهتر است یا ثروت ؟!!


  مشخصات                                                                                                    نظرات شما ()
چهارشنبه 86 فروردین 29

آغازی بر یک پایان

اول کلام سلام ، که نوید سلامت است و رحمت ؛ و بعد باید گفت :
رشته ای بر گردنم افکنده دوست .............. می کشد آنجا که خاطر خواه اوست
5 ماه وبلاگنویسی تجربه ای بود گرانسنگ و محکی برای ارزیابی خویشتن و توفیقی از جانب او که نوشتن و آموختن را تقدس بخشید و علّم بالقلم را و سپس علّم الانسان ما لم یعلم را اولین کلام خویش قرار داد ؛ فرستاده خویش را به تفکر دعوت نمود و از او خواست تا اندیشه را مقدمه رفتار خود قرار دهد.
این که در این راه پر فراز و نشیب موفقیت قرین گشته یا شکست ، امری است بر دوش مخاطبان که همت آنان را می طلبد ؛ می طلبد تا قلمی رنجه کنند که تا « پاتوق » یک قدم راه است. نقد اندیشه ها یک ضرورت است ؛ تضارب آراء نه تنها مخرب نیست که اگر بدور از اغراض نفسانی باشد موجب تصاعد آراء می گردد.
وبلاگنویسی به مانند زندگی ، نیازمند هدفگذاری متناسب است ؛ اینکه چه می خواهم بنویسم و برای که می نویسم سوالی است که اگر بی جواب ماند قدمهایی سست و ناپایدار در پی خواهد داشت. قلمی که می خواهد ذهن مخاطب را به چالش بکشاند باید آراسته گردد ، چه از نظر ظاهری که کلمه است و کلام ، و چه از نظر معنایی که حال است و مقال ؛ و این نیازمند خودسازی نوشتاری و فکری است ، که صادق آل الرسول سلام الله علیه فرمودند « هر کسی که ذهن خود را به اندیشه دیگری می سپارد گویی در حال پرستش اوست ، حال اگر حق گوید پرستش حق محقق است و اگر باطل گوید ، پرستش باطل.»  پس راه پر فراز است و پر نشیب ، بقول شاعر :
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش......کی روی ، ره ز که پرسی ، چه کنی ، چون باشی ؟
حال که پیمودن مسیر آغاز گشته و خواسته ها محقق شده ، تأملی کوتاه در میانه راه و بازنگری عملکرد گذشته و تصمیم برای آینده نه تنها توقف نیست که جهش است. یکماه و اندی سکوت فرصت خوبی بود برای مرور هدفها و آرمانهایی که قلم را به جنبش وا می داشت تا بنویسد و فکر مخاطب را در معرض خویش قرار دهد. اما این فرصت به سر آمد و باز روز از نو و روزی از نو ؛ باید منتظر فرصت دیگری ماند تا این اتفاق مبارک تکرار گردد.
«هزار و یک نکته » همچنان خود را در ابتدای راه می بیند ؛ راهی پر مخاطره که گذشتن بعافیت ، همراهی و همیاری مخاطبان را طلب می کند. نگاهی گذرا به « درباره... » می تواند چراغی روشن کند بر ذهن مخاطبان تا بدانند که در این سرا به دنبال چه بگردند و چه را طلب کنند. « پاتوق » نیز همچون صندوقچه اسرار ، محرم ناگفته های شماست که آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.
والسلام


  مشخصات                                                                                                    نظرات شما ()
پنج شنبه 85 اسفند 17

صدقه ، وجین مال

خداوند متعال در قرآن کریم خطاب به پیامبر اعظم صلوات الله علیه می فرمایند : « از اموال آنها صدقه بگیر ، که به این وسیله آنها را پاکیزه می کنی و آنها را رشد می دهی » ؛ (توبه 103)
درختی که پربار است و بسیار شاخ و برگ دارد ، اگر چند مدت یکبار شاخ و برگهای زاید آن را نزنند و به اصطلاح  آن را وجین نکنند شاخ و برگهای اضافی جلوی رشد برگهای جدید را می گیرد و این امر سبب می شود تا طراوت و تازگی درخت از بین رفته و رشد آن متوقف شود و بعد از مدتی رو به پوسیدگی و خشکی برود. اما اگر آن را مرتب وجین کنند و شاخ و برگهای زیادی را قطع نمایند ، به ظاهر از حجم درخت کاسته اند اما رشد درخت مضاعف می گردد و تازگی و شادابی آن حفظ می شود. مال هم همینطور است ؛ صدقه ، خمس و زکات اگر چه به ظاهر از اصل مال کم می کند اما رشد ، برکت و خاصیت آن را مضاعف می نماید.


  مشخصات                                                                                                    نظرات شما ()
   1   2      >