سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شنبه 86 تیر 16

کاستیدگیلینکوفینوستا و الباقی قضایا !

یک: فکرش را بکن، نشسته‌ای داری رمان زیبای اتلّو اثر «شکسپیر» را می‌خوانی و در عمق داستان فرو رفته‌ای، یکهو زنگ خانه به صدا دربیاید و یکی از دوستان قدیمی‌ات که مدتها است او را ندیده‌ای تو را احضار کند. حالا همه اینها به کنار، اینکه مخ تو را به کار بگیرد و از سهمیه‌بندی بنزین و اعتصاب تاکسیرانان و آتش زدن چند پمپ‌بنزین در تهران و گران‌شدن کرایه ماشینها و نقل حرفهای منصفانه و غیرمنصفانه مردم و چه و چه برای تو داستان‌سرایی کند به کنار. البته کاش ماجرا به همینجا ختم شود و سخن نکشد به اینجا که کشور از لحاظ اقتصادی و مبارزه با فساد مالی در حال پیشرفت است و طبق آمارهای جهانی اقتصاد ایران ظرف سال گذشته رشد بالایی داشته است و حقوق کارمندان و کارگران و معلمان افزایش چشمگیری پیدا کرده است و اتحادیه اروپایی با غنی‌سازی اورانیوم در ایران موافقت کرده است و نرخ بهره‌های بانکی کاهش پیدا کرده است و... و واویلا به لحظه‌ای که این دوست قدیمی بخواهد از غم و غصه‌های حسنعلی بقال و حسینقلی چقال هم برایت نقالی مفصلی داشته باشد و مرده و زنده همه را به جلوی چشمت بکشاند و ذهن لطیف و اندیشه ظریفت را مورد لطمات جبران‌ناپذیری قرار دهد!... دوباره میروی تا در رمان زیبای اتلّو اثر «شکسپیر» فرو بروی که یکهو صدای نخراشیده و نتراشیده و غیرهنرمندانه تلویزیون به هوا می‌رود و مجری اخبار از کشته شدن هزاران مرد و زن و بچه بیگناه در افغانستان و پاکستان و عراق و فلسطین و لبنان می‌گوید و از ستمها و غصه‌هایی که بر مسلمانان می‌رود و گرسنگیها و رنجهایی که مردمان آفریقا متحمل می شوند و استعمار پیری که بمانند دوالپا خود را بر گرده بشریت تحمیل کرده و خون ملتها را می‌مکد. چه اهمیتی دارد ! حیف این فکر نیست که بخواهد به این چیزهای کم اهمیت مشغول شود. اینها را ولش کن، رمان زیبای اتلّو اثر «شکسپیر» را عشق است. یک بنده خدایی رفت رستوران، گفت: ببخشید غذا چی دارین؟ بهش گفتن: کاستیدگیلینکوفینوستا با لیمو! طرف یکم فکر کرد، بعد پرسید: کاستیدگیلینکوفینوستا با چی؟

دو: یکشب آتش در نیستانی فتاد ................................... سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد ............................................ هر نی‌ای شمع مزار خویش شد
نی به‌ آتش گفت کاین آشوب چیست؟ ........................... مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش بی سبب نفروختم .................................................... دعوی بی معنیت را سوختم
زان که می‌گفتی نی‌ام با صبر و سود ..................................... همچنان دربند خود بودی که بود
مرد را دردی اگر باشد خوش است ....................................... درد بی دردی علاجش آتش است


  مشخصات                                                                                                    نظرات شما ()