جمعه 85 آبان 26
اثر اخلاص
گویند در بنی اسراییل عابدی بود. روزی شنید در آن نزدیکی درختی است که مردم آنرا می پرستند! عابد در خشم شد و از بهر خدا و تعصب در دین تبر بر دوش نهاد و رفت که درخت را قطع کند ! ابلیس به صورت پیری بر او ظاهر شد و پرسید کجا می روی ؟ گفت برای بریدن فلان درخت. ابلیس گفت : برو به کار عبادتت مشغول شو ، تو را چه کار با این کار ؟ عابد سخت برآشفت ، با او گلاویز شده به شدتش به زمینش زد و بر سینه او بنشست. ابلیس گفت : دست از من بدار تا تو را سخنی نیکو گویم ، دست از وی بداشت ، ابلیس گفت : این کار کار پیغمبران است نه تو ! عابد گفت من از این کار بازنگردم و دوباره با ابلیس دست به گریبان شده و او را به زمین زد ، بار سوم ابلیس گفت: تو مرد درویشی هستی و روزی تو با مردمان است این کار را به دیگران واگذار ، من روزی دو دینار زیر بالین تو می گذارم که هم هزینه خود کنی و هم به دیگر عابدان بدهی ، عابد پیش خود گفت : یک دینار آن صدقه دهم و دینار دیگر خود به کار برم و این کار بهتر از برکندن درخت است که مرا بدان نفرموده اند و من پیغمبر نیستم ! دیگر روز دو دینار زیر بالین خود دید و برگرفت ، تا روز سوم که هیچ دیناری بر بالین خود ندید. تبر را برداشت و عازم بریدن درخت شد. ابلیس در راه رسید و به او گفت : ای مرد اینکار تو نیست و با هم درآویختند ، ابلیس او را بر زمین زد و بر سینه او بنشست. عابد پرسید : چه شد که آن دوبار من تو را زمین زدم و این بار درماندم؟ گفت : آن دوبار بهر خدا درآویختی و این بار بهر دینار ! اول برای خدا به اخلاص آمدی و از جهت دین خدا خشم گرفتی خداوند تو را نیرومند ساخت ، اکنون بهر طمع خویش آمدی و از بهر دنیا خشم گرفتی و پیرو هوای نفس خود شدی لاجرم ناتوان گشتی. که از مصطفی علیه السلام پرسیدند اخلاص چیست؟ فرمودند : اینکه گویی پروردگار من خدای یگانه است پس از آن در آنچه مأمور شدی پای مردی کنی ! (داستانهای عرفانی)
()