سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یکشنبه 87 تیر 2

درسهایی از تاریخ (قسمت دوم)

اشاره: این نوشتار بر آن است تا به دور از هرگونه تعصب ملی و مذهبی و با بررسی منابع گسترده‌ی تاریخی و بر پایه‌ی نظریات مورخان بی‌طرف غربی و شرقی، گذشته‌ی با شکوه تمدنی را به تصویر بکشد که حقایق و اسرار آن طی قرون متمادی در دل خروارها خاک جهالت و فریب مدفون بوده و به فراموشی سپرده شده است. «تمدن بزرگ اسلامی، با گستره‌ای از چین تا اسپانیا»

(پارس؛ نخستین امپراطوری بزرگ)
طبق نظر مورخین، «آریاییان» که سازندگان تمدن پارسی به شمار می‌روند در ابتدا اقوامی بدوی(ابتدایی) بودند که در ساحل دریای خزر(معروف به هیرکانی) زندگی می‌کردند؛ ولی بتدریج پراکنده شدند و در سه جهت شرق(هند)، غرب(اروپا) و جنوب(فلات ایران) کوچ کردند و سرزمینهای بزرگ و کوچکی را بوجود آوردند. البته عده‌ای نیز معتقدند آریایی‌ها از آسیای مرکزی مهاجرت کرده و دو دسته شده‌اند: عده‌ای به سمت سواحل دریای خوارزم(خزر) آمده و سرزمین ایران-وئجه(بمعنای وطن آریایی‌ها) را تشکیل داده‌اند و عده‌ای نیز به سمت جلگه‌ی سند حرکت کرده و سرزمین هند را بوجود آورده‌اند. نخستین سازمان منظم اجتماعی در ایران-وئجه، توسط تیره‌ای از آریاییان به نام مادها بوجود آمد؛ مادها که در منطقه‌ی همدان امروزی ساکن بوده‌اند در هزاره‌ی قبل از میلاد مسیح اولین حکومت را پایه‌ریزی کردند و سرزمین‌های اطراف خود از جمله پارس(فارس کنونی) را به زیر سلطه‌ی خویش درآوردند.
امروزه گروهی مدعی هستند که اولین پادشاه ایرانی «کیومرث» است که در 7000 سال قبل از میلاد مسیح حکومت می‌کرده و بعد از وی اشخاصی چون هوشنگ و ضحاک و فریدون و... به تخت نشسته‌ و حکومتهای مقتدری را بوجود آورده‌اند؛ و برای این ادعای خود شواهدی جعل می‌کنند و به شاهنامه فردوسی و فارسنامه ابن بلخی استناد می‌کنند. اما با مراجعه به کتب معتبر تاریخی و استناد به تحقیقات باستان‌شناسی این ادعا مردود شناخته می‌شود و در زمره افسانه‌ها و اساطیری قرار می‌گیرد که به گفته‌ی ویل‌دورانت مردم زمان‌های گوناگون می‌ساخته‌اند تا عقبه‌ی خود را محکم کنند و برتری خود را بر دیگر ملل اعلام دارند. (لازم به ذکر است که فردوسی شاعر بزرگ ایرانی از سرودن اینگونه اساطیر قصد داستا‌ن‌سرایی صرف نداشته و مقاصد خاصی مورد نظرش بوده است که می‌توان در مبحثی جداگانه به آن نیز پرداخت)
ماد: مردم ماد مردمی قانع، سخت‌کوش و زحمت‌کش و در عین حال قدرتمند و جنگجو بودند. اولین پادشاه آنان «دیااکو» مردی عادل و دادگر بود، اما بعدها بواسطه‌ی قدرتی که پیدا کرد به استبداد و خودکامگی پرداخت. در این زمان کشمکش سختی میان دولت ماد و آشور در جریان بود که در نهایت با پیروزی «هوخشتره» پادشاه مادی و فتح سرزمین آشور این جنجالها پایان پذیرفت. از این به بعد بود که حاکمین مادی با قدرت و ثروت فراوان خود به عیش و نوش پرداختند و راه ظلم و تعدی را پیش گرفتند. اما این دولت مستعجل عمری پیدا نکرد و سرانجام شخصی به نام «کوروش» از سرزمین پارس قیام کرد و با فتح قلمرو مادها به حکومت صد و پنجاه ساله‌ی آنان پایان داد. بعد از آن کوروش سربازان مادی و پارسی را منظم ساخت و آنها را به صورت قشون شکست‌ناپذیری درآورد و با فتح سرزمین‌ها و تمدنهای کهن، حکومتی را با گستره‌ای از یونان تا شبه‌قاره‌ی هند بنا نهاد و بدین ترتیب اولین امپراطوری بزرگ در تاریخ تاسیس شد.
پارس: ویل دورانت درباره کوروش اینچنین می‌نویسد «او در کشورگشایی‌های حیرت‌انگیز خود، با شکست خوردگان به بزرگواری رفتار می‌کرد و نسبت به دشمنان سابق خود مهربان بود. وی که موسس سلسله‌ی «هخامنشی» بود امپراطوری بزرگی را بنا نهاد که بزرگترین سازمان سیاسی قبل از دولت روم و یکی از خوش اداره‌ترین دولتهای همه‌ی دوره‌های تاریخی به شمار می‌رود. او پایه‌های سلطنت خود را بر بخشندگی و خوی نیکو قرار داده بود و به آزادی عقیده‌ی دینی و عبادت معتقد بود. تمدن پارسیاین حاکی از آن است که بر اصل اول حکومت کردن بر مردم آگاهی داشت و می‌دانست که دین از دولت نیرومندتر است. پس مایه‌ی شگفتی نیست که یونانیان درباره‌ی وی داستانهای بیشمار نوشته و او را بزرگترین پهلوان جهان پیش از اسکندر دانسته‌ باشند.» ویل دورانت در عین تحسین از نبوغ کوروش از خودخواهی‌ها و استبدادهای او نیز می‌نویسد. «کوروش مانند همه جهانگشایان پس از خود همچون اسکندر و ناپلئون قربانی بلندپروازیهای فراوان خویش شد و پیش از آنکه فرصت سازمان دادن به امپراطوری بزرگش را پیدا کند اجل گریبانش را گرفت و به دست دشمنانش کشته شد. او با وجود خلق و خوی نیک، گاهی بیحساب قساوت و بیرحمی از خود نشان می‌داده است چنانکه تاریخ از روایت آن شرمسار است.»


پس از کوروش «کمبوجیه» پسر نیمه دیوانه‌‌اش بر تخت سلطنت نشست و به جهانگشایی پدر ادامه داد. او که فقط قساوت را از پدر به ارث برده بود بی‌آنکه از بزرگواریهای کوروش نصیبی برده باشد، نه تنها از قتل زنان و فرزندان و خویشان خود دست برنداشت که عده‌ای از بزرگان کشور را نیز کشت و چنان در ظلم و ستم و تعدی به مقدسات سرزمینهای تحت سلطه‌ی حکومت پارس زیاده روی کرد که به روایت تاریخ دچار جنون شد و سرانجام خودکشی کرد. بعد از او «داریوش» که یکی از بزرگان کشور بود حکومت را به دست گرفت. داریوش به تثبیت امپراطوری پارس اقدام کرد و در این راه قساوت‌های بی‌نظیری از خود نشان داد، چه اینکه پس از فتح مجدد بابل سه هزار نفر از بزرگان آنرا به دار آویخت تا مایه‌ی عبرت دیگران باشد. وی چون دریافته بود که با جنگ نمی‌تواند آرامش را بر سرزمین‌‌های تحت سلطه برگرداند لباس رزم را از تن به‌در کرد و به صورت یکی از مدبرترین فرمانروایان تاریخ در‌آمد و سازمان اداری کشور را به صورتی درآورد که تا سقوط امپراطوری روم پیوسته به عنوان نمونه‌ی عالی از آن پیروی می‌کردند. بعد از وی نیز چندین نفر بر تخت پادشاهی نشستند تا سرانجام در زمان داریوش سوم، امپراطوری ایران مضمحل و به دست اسکندر مقدونی فتح گردید. به طور خلاصه می‌توان گفت کوروش و داریوش دولت پارس را تاسیس کردند، خشایارشا آن را به ارث برد و جانشینان وی آن را نابود ساختند.
شیوه‌ی حکومت‌: در نظام سلطنتی پارس قدرت مطلقه در دست شاه و قانون منحصر به اراده وی بود. هیچ حق در برابر این حق محترم شمرده نمی‌شد و هیچ سابقه و سنتی بدون اتکا به حکم شاه ارزشی نداشت. هر کلمه‌ای که از دهان وی بیرون می‌آمد کافی بود تا هر کسی را بدون محاکمه و توضیح به کشتن دهد. کمتر از میان مردم و حتی اعیان مملکت کسی را جرئت آن بود که از شاه خرده‌گیری کند و یا وی را سرزنش نماید. هر گاه فرزند کسی را در برابر چشم وی با تیر می‌زد، پدر ناچار در برابر شاه سر فرود می‌آورد و مهارت او را در تیراندازی می‌ستود و کسانی که به امر شاه تنشان در زیر ضربه‌های تازیانه سیاه می‌شد از مرحمت شاه سپاسگذاری می کردند که از یاد آنان غافل نمانده است.
ارتش پایه‌ی اساسی قدرت شاه و حکومت شاهنشاهی به شمار می‌رفت، چه اینکه دستگاه شاهنشاهی تا زمانی سرپا می‌ماند که قدرت آدمکشی خود را محفوظ نگاه دارد. قوه عالی قضایی در اختیار شخص شاه بود ولی شاه غالبا عمل قضاوت را به یکی از دانشمندان سالخورده واگذار می‌کرد. پس از آن محکمه‌ی عالی بود که از هفت قاضی تشکیل می‌شد و پایین‌تر از آن محکمه‌های محلی بود که در سراسر کشور وجود داشت. قوانین را کاهنان وضع می‌کردند و کار رسیدگی به دعاوی با ایشان بود. در دعاوی جز آنها که اهمیت فراوان داشت غالبا ضمانت را می پذیرفتند و در محاکمات از راه و رسم منظم و خاصی پیروی می‌کردند. محاکم همان‌گونه که برای کیفر و جرایم نقدی حکم صادر می‌کردند، پاداش نیز می‌دادند و در هنگام رسیدگی به گناه متهم، کارهای نیک و خدمات او را نیز به حساب می‌آوردند. هیئتهای حل اختلاف نیز در کنار قوه‌ی قضاییه مسئول برقراری سازش میان شاکیان بودند.
در دستگاه قضا برای جلوگیری از رشوه دادن و گرفتن، هر دو طرف ارتشا را اعدام می‌کردند. خلاف‌های کوچک را با شلاق زدن کیفر می‌کردند و گناهان بزرگتر را با داغ کردن، ناقص کردن اعضای بدن، بریدن دست و پا، کندن چشم و یا به زندان افکندن مجازات می‌کردند. خیانت به وطن، هتک ناموس، لواط، قتل، استمنا، سوزاندن و یا دفن کردن مردگان(بنابر آیین زردشت)، تجاوز به حرمت کاخ شاه، نشستن بر تخت شاهی و یا بی ادبی به خاندان سلطنتی کیفر مرگ داشت. در اینگونه موارد شخص را مجبور می‌کردند که زهر بنوشد، یا او را به چهار میخ می‌کشیدند، یا به دار می‌آویختند، یا سنگسارش می‌کردند، یا تمام بدنش را در میان دو سنگ بزرگ می‌کوفتند و یا اگر به شاه توهین می‌نمود به مجازاتی که عقل نمی‌تواند آنرا باور کند به نام «دوکرجی» کیفر می‌دادند. (مجازات دو کرجی اینگونه بود که شخص را در میان دو کرجی(قایق) که کاملا بر یکدیگر منطبق بود قرار می‌دادند به طوری که دستها و سر او بیرون می‌ماند. سپس مخلوطی از شیر و عسل را به صورتش می‌پاشیدند که باعث تجمع مگسها بر سر و صورت وی می‌شد. بعد بزور به مجرم خوراک می‌دادند تا هنگامی که آنها را دفع کند و از راه همین مدفوعات وی کرم‌هایی پدیدار می‌شد که در عرض 15 روز تمام بدن وی را می‌خوردند و مجرم پس از این شکنجه‌ی سخت جان می‌داد.)
امپراطوری ایران برای تأمین خرج و مخارج خود، پولهای سنگینی را از سرزمینهای تحت سلطه‌ی خود می‌گرفت و هر کشوری موظف بود سالانه مبلغ ثابتی به عنوان مالیات برای شاه بفرستد. ویل دورانت ارزش سالیانه‌ی این خراجها را به پول امروزی 18 میلیارد ریال تخمین می‌زند. جدای از آن هر مستعمره‌ای ناچار بود کالاهای مورد نیاز شاه را تهیه و تسلیم کند. مثلا مصریان، گندم سالانه‌ی مورد نیاز برای 120 هزار نفر را می‌فرستادند. اهالی ماد 200 هزار گوسفند تقدیم می‌کردند. ارمنیان 30 هزار کره اسب و بابلیان 500 غلام اخته شده را برای حکومت ارسال می‌کردند. زمانی که اسکندر به ایران حمله کرد در خزانه‌ی سلطنتی 21 میلیارد ریال(به پول امروز) پول موجود بود.

گستره تمدن پارسی

این بود خلاصه‌ای از روش حکومت‌داری شاهان پارسی، که متاسفانه تمدن ایرانی در تاریخ بنام آنان ثبت گردیده است. اما حقیقت آن است که تمدن پارسی، آنگونه که عده‌ای امروز می‌پندارند ملک طلق سلاطینی چون کوروش و داریوش نیست، بلکه این نبوغ و استعداد مردم ایران بود که باعث پدیدار شدن تمدن پارسی گشت و همانطور که در آینده به آن خواهیم پرداخت باعث شکل‌گیری تمدن بزرگ اسلامی شد.
آری، شاهان پارسی با قدرت کم‌نظیر خود نظم و امنیت و آرامش را برای مردم پارس به ارمغان آوردند، اما به چه قیمتی؟ ویل دورانت می‌نویسد «تمام کسانی که مزاج سالم داشتند و سنشان میان پانزده تا پنجاه سال بود ناچار بودند در هنگام جنگ به خدمت سربازی درآیند. یک بار پدری که صاحب سه فرزند بود درخواست کرد که یکی از آنان را از خدمت سربازی معاف دارند، اما شاه در مقابل این درخواست فرمان داد تا هر سه پسر وی را کشتند. پدر دیگری چهار پسر خود را به میدان جنگ فرستاد اما از خشایارشا تقاضا کرد که پسر پنجمش را برای رسیدگی به کارهای کشاورزی نزد او باقی گذارد، اما شاه فرمان داد تا آن پسر را دوپاره کردند.» داریوش اول در کتیبه‌ی بیستون چنین می‌گوید «فرورتیش(یکی از مخالفانش) دستگیر شد و او را نزد من آوردند. گوشها و بینی و زبان او را بریدم و چشمهای او را درآوردم. او را در دربار من به غل و زنجیر کردند تا همه مردم او را ببینند و مایه‌ی عبرتی باشد. بعد او را به اکباتان بردم و مصلوب کردم.»
آری، سلاطین پارس پادشاهی مقتدری تاسیس کردند و نام پارسیها را بر سر زبانها انداختند اما به قیمت آنکه در این نظام سلطنتی، طبقه‌های نابرابر اجتماعی پدید آمد. اعیان و اشراف حق داشتند مالیاتهای سنگین از مردم بستانند، حق علم‌آموزی داشتند، می‌توانستند در امور حکومت دخالت کنند و از بسیاری از حقوق اجتماعی بهره‌مند بودند اما مردم عادی از همه‌ی اینها محروم. قسمت زیادی از ثروتهای فراوان که بزور و بعنوان خراج از سرزمین‌های تحت سلطه گرفته شده بود به جای آنکه خرج مردم گردد به جیب اشراف سرازیر می‌شد و آنها هم با همین ثروتهای گزاف شکمهای‌شان را با خوراکهای لذیذ پر می‌کردند و در ابتکار خوردنیها و مخلفات و شیرینی‌های گوناگون، تفنن فراوان به خرج می‌دادند. خانه‌ی ثروتمندان پر بود از خدمتگزاران تبهکار و فاسد.
اما عاقبت امپراطوری پارس، عاقبت شومی بود. ویل دورانت معتقد است که، اگر همه شاهان پارسی روح نشاط و فعالیت کوروش و داریوش اول را داشتند می‌توانستند هم حکومت کنند و هم پادشاهی، ولی شاهان متأخر بیشتر کارهای حکومت را به اعیان و اشراف وا می‌گذاشتند و خود به عشقبازی و باختن نرد و شکار پرداخته و در بیرحمی و تجمل پرستی می‌‌کوشیدند. آنان پس از یک قرن جنگ را کنار گذاشتند و در شهوات غوطه ور شدند. خشایارشا معشوقه‌های فراوان داشت و بدترین نمونه فسق و فجور برای رعایای خود شده بود. ملت به سراشیبی فساد و بی‌علاقگی به کشور افتاده بودند. بعضی از قوانین وحشیانه وضع می‌شد و بار مالیات بر دوش مردم سنگینی می‌کرد. مردم سخت‌کوش و ساده‌زیست و مقید به اخلاق حسنه به تقلید از شاهان خود بنده‌ی مد و تجملات زندگی شده و به تبعیت از آنان خوشگذران و دم‌غنیمتی بار آمده بودند. می‌خوارگی و مستی در میان همه طبقات رواج داشت. همین‌ها باعث شد مردمی که تا دیروز در جنگها رشادتها می‌آفریدند در مقابل حمله‌ی اسکندر مقدونی به ایران از خود مقاومتی نشان ندهند و به راحتی شکست را متحمل شوند. انقراض شاهنشاهی پارس در واقع نمونه‌ای بود که بعدها سقوط امپراطوری روم مطابق آن صورت گرفت. در هر دو مورد انحطاط و سقوط اخلاقی ملت با قساوت پادشاهان و غفلت ایشان از احوال مردم توأم بود.
اما تاریخ سکه‌ای دوروست و اگرچه در یکروی آن اثری از ستمها و جنایتها و ویرانگریهای سلاطین بزرگ حک شده است، اما در روی دیگر آن مردمی به تصویر کشیده شده‌اند که علم و هنر و ادبیات و فلسفه و دین و اخلاق را در هم آمیخته‌اند و تمدنهای بزرگی را پایه‌ریزی کرده‌اند. مردمان گمنامی که خانه می‌سازند، عشق می‌ورزند، کودک می پرورند، آواز می‌خوانند، شعر می‌گویند و مجسمه می‌سازند.
مردم: ویل دورانت درباره مردم پارس اینگونه می‌نویسد «چنان به نظر می‌رسد که پارسیان زیباترین ملتهای خاور نزدیک(خاورمیانه) در روزگارهای باستانی بوده‌اند. تصاویر به‌‌جای مانده در آثار تاریخی آن دوران نشان می‌دهد که آنان مردمی میانه‌بالا (بلندقد) و نیرومند بودند و بر اثر زندگی در نقاط کوهستانی، سختی و صلابت داشته‌اند. ولی ثروت فراوان سبب لطافت طبع آنان بوده است. در سیمای ایشان آثار تقارن مطبوعی دیده می‌شود و در اندامشان آثار نجابت مشهود است. جز دو دست بازگذاشتن هر یک از قسمت‌های بدن را خلاف ادب می‌شمردند و به همین جهت همیشه سر تا پایشان پوشیده بود. مردان موی چهره‌ی خود را نمی‌ستردند و گیسوان خود را بلند می‌گذاشتند. بعدها زن و مرد به زیبایی خود پرداختند و جهت آراستن صورت روغن بکار می‌بردند و بر چشمهای خود سرمه می‌کشیدند. پارسیان در ساختن مواد معطر مهارت فراوان داشتند و گذشتگان چنان معتقد بودند که گردها و عطرهای آرایش را نخستین بار همین مردم اختراع کرده بودند.
آداب و رسوم: پارسیان به امانتداری و استواری در پیمان معروف بودند. در سخن گفتن صریح و در دوستی استوار و همچنین مهمان‌نواز و بخشنده بودند و بر رعایت آداب معاشرت همچون مردم چین مواظبت داشتند. چون دو نفر هم‌رتبه به هم می‌رسیدند یکدیگر را می‌بوسیدند و اگر به شخص بلندمرتبه‌تری می‌خوردند او را تعظیم و احترام می‌کردند و در برخورد با پایین‌تر از خود، گونه‌ی خود را برای بوسیدن جلو می‌آوردند. چیز خوردن در کنار راه در نظر آنان سخن ناپسند بود. بینی گرفتن و آب دهان انداختن در مقابل دیگران خلاف ادب شمرده می‌شد. تا زمان خشایارشا در خوردن و نوشیدن سادگی فراوان داشتند و جز یکبار در روز خوراک نمی‌خوردند و جز آب خالص چیزی نمی‌نوشیدند.
پاکیزگی را پس از زندگی بزرگترین نعمت می‌دانستند و چنان می‌پنداشتند که کار نیکو چون از دست ناپاک سربزند ارزشی ندارد. در شریعت آنان(زردشت) آداب و رسوم تطهیر و جلوگیری از پلیدی بسیار بود. در جشنها همه‌ی مردم با لباس‌های سفید حاضر می‌شدند. خانواده در نظر آنان مقدسترین سازمان اجتماعی به‌شمار می‌رفت، چه اینکه اهورمزدا به آن سفارش فراوان کرده بود. در زمان زردشت پیامبر، زنان منزلتی عالی داشتند و با کمال آزادی و با روی گشاده در میان مردم آمد و شد می‌کردند. صاحب ملک و زمین می‌شدند و در آن تصرفات مالکانه داشتند. زنان طبقات بالای اجتماع جرئت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوش‌دار از خانه بیرون بیایند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان باشد بدون اجازه شوهر ببینند. از نقشهایی که از ایران باستان به‌جای مانده، هیچ صورت زنی دیده نمی‌شود و نامی از ایشان به‌نظر نمی‌رسد. زنان حرم شاهی بر دربار تسلط فراوان داشتند و در گرداندن حکومت با شاهان رقابت می‌کردند. اما پس از داریوش، مقام زن مخصوصا در میان طبقه ثروتمندان تنزل پیدا کرد و به صورت کالایی برای لذت‌‌بردن درآمد.
فرزندان اعیان و ثروتمندان را،کاهنان تربیت می‌کردند. کتابهای درسی آنان اوستا و تمدن پارسیشرحهای آن بود که شامل مسایل دینی، طب و حقوق می‌شد. اما پسران طبقات پایین‌تر دردسر درس‌ خواندن نداشتند و تنها سه چیز را می‌آموختند: اسب‌سواری، تیراندازی و راستگویی. ولی آنچه برای همه مشترک بود فراگرفتن فنون جنگ بود. زندگی دانشجویان در مدارس عالی بسیار دشوار بود و تعلیمات سخت نظامی و خودسازیهای جسمی و روحی آنان را چنان پرورش می‌داد که بتوانند تغییرات و سختی‌های اقلیم را به‌خوبی تحمل کنند و با خوراک ساده و خشن بسازند. این اخلاقیات و این تعلیمات پارسیان که همگی ملهم از دستورات شریعت آنان(زردشت) بوده است، در طول تاریخ تعجب مورخین و فیلسوفان بزرگی را برانگیخته است.» (بعدها خواهیم گفت که همین مردمی که تا دیروز تابع دستورات شریعت آسمانی خود و به آن وفادار بودند چگونه در پذیرش اسلام از خود علاقه نشان دادند و با تمام وجود به دستورات آن ملتزم شدند).
پارسیان لذت سخن گفتن و نکته‌پردازی و لطیفه‌گویی در گفت و شنید را برتر از لذت خاموشی و تنهایی و مطالعه می شمردند. بیش از آنکه شعر را از روی نوشته بخوانند از راه آوازخوانی می‌شنیدند. پزشکی در ابتدا وظیفه‌ی کاهنان بود و آنان در کنار معالجه‌ی بیماران با دارو، توجه خاصی به ادعیه و اوراد داشتند. اما در دوره‌های بعد که فن پزشکی غیر دینی رواج پیدا کرد سازمان منظمی برای پزشکان و جراحان پیدا شد. در معماری، پارسیان ذوق زیبا پسند و مهارت فراوانی داشتند. در معماری کاخهای سلاطین پارسی هنر ملتهای دور و نزدیک در هم آمیخته بود و با فکر و اندیشه پارسی شکل نو و تازه‌ای به خود گرفته بود، به طوری که ویل دورانت عمارت تخت جمشید را از زیباترین بناهای تاریخ می‌داند و درباره آن سخنها می‌راند.
در مهندسی نیز مهندسان ایرانی ابتکارات فراوانی داشتند. در زمان داریوش اول شاهراه‌هایی ساخته شد که پایتخت‌‌ها را به یکدیگر مربوط می‌کرد. درازی یکی از این راهها 2400 کیلومتر بود که در پایان هر بیست کیلومتر منزلگاه شاهی و مهمان‌خانه‌ای باشکوه وجود داشت و راه‌ها همه از مناطق امن و آباد می‌گذشت. همچنین مهندسان پارسی می‌توانستند در مواقع ضرورت بر روی رودخانه‌ی فرات پل‌های محکمی بزنند تا صدها فیل ترسناک با ایمنی از روی آن‌ها عبور کنند. البته پارسی‌ها در صنایع دستی و بازرگانی هیچ مهارتی نداشتند چرا که این دو را از کارهای پست می شمردند. (البته هر دوی اینها بعد از اسلام رشد قابل ملاحظه‌ای در ایران پیدا کرد)
دین و آئین: دین رسمی پارسیان زردشتی بود که مسلمانان بر طبق احادیث پیشوایانشان این آئین را توحیدی و پیامبر آن را(زردشت) فرستاده‌ای از جانب خدا می‌دانند. مورخان امروزی معتقدند که زردشت 600 تا 1000 سال قبل از میلاد مسیح ظهور کرده است. زمانی که او ظهور کرد مردم پارس میتراپرست بودند و خدایان سه‌گانه «میترا، خداوند خورشید»،«آناهیتا، الاهه‌ی زمین و حاصل‌خیزی»و«هومه، گاو مقدس» را می‌پرستیدند. (این خدایان سه‌گانه را مردم هند آن زمان که پیروان آئین «ودایی» بودند نیز می‌پرستیدند) اما زردشت به مقابله با همه‌ی اینها برخاست و اعلان نمود که جز خدای یگانه، یعنی اهورمزدا پروردگار آسمان و روشنایی خدایی نیست. داریوش اول نیز این مذهب را پذیرفت و به جنگ با کاهنان مجوس(میتراپرستان) پرداخت.
کتاب رسمی آنان «اوستا» یا کتاب «معرفت حکمت» بود که مانند انجیل مسیحیان توسط یاران و مریدان پیغمبر نوشته شده بود و مشتمل بر پنج قسمت: سرودهای دینی، آداب و احکام دینی، اصول دین و قوانین اخلاقی، تسبیحات غنایی و نمازها و دعاهای وارده بود. ویل دورانت می‌گوید «برخی دانشمندان هندی معتقدند که قسمتهایی از اوستا از کتب «ودایی» اقتباس شده و در خلال مطالب آن، خدایان و حتی گاهی کلمات و جمله‌های کتاب هندی «اریگ- ودا» به چشم می‌خورد.» البته این تحریف و تغییر به تدریج افزایش یافت و یکتاپرستی عالی که زردشت بنا نهاده بود در میان مردم به صورت شرک‌آمیزی درآمد. ثنویت و دو خدایی بشدت در این آئین تقویت شد و اهورمزدا خدای نیکی‌ها در مقابل اهریمن خدای بدی‌ها قرار گرفت؛ بعدها آتش پرستی هم رواج پیدا کرد و پیروان زردشت به پرستش خورشید و آتش بعنوان مظهر تجسدیافته‌ی اهورمزدا روی آوردند. حتی کار به جایی رسید که پیروان زردشت که قبل از او به پرستش رب‏های متعدد عادت داشتند، به صفات الهی که وی بیان کرده بود رنگ اشخاص دادند و آنها را خدایان متعدد خویش پنداشتند.
در میان پارسیها رباخواری رایج نبوده است ولی بازپس دادن وام را امر واجب و مقدسی می‌شمردند. در شریعت اوستا بدترین گناهان کفر و الحاد بود و کسانی را که از دین برمی‌گشتند بدون درنگ اعدام می‌کردند. ویل دورانت معتقد است دین زردشتی دینی عالی بود که نسبت به سایر دینهای معاصر خود، کمتر جنبه‌ی جنگ طلبی و خونخواری و بت‌پرستی و خرافه‌جویی داشت. اما سرانجام دین زردشت که به تبع امپراطوری پارس، دین حاکم بر مستعمرات آن شده بود به تدریج رو به زوال گذاشت و آئین قدیمی میتراییسم در میان ملل آن روزگار رواج پیدا کرد تا جایی که در قرن اول میلادی میتراییسم بر سراسر امپراطوری روم سایه انداخته بود.

پیوست:
خلاصه‏ی نموداری تاریخ ایران اینجا

فهرست:
1- قسمت اول (منابع مورد استفاده)، (مشرق زمین گاهواره‌ی تمدن)
2- قسمت دوم (پارس؛ نخستین امپراطوری بزرگ)
3- قسمت سوم (اروپا متمدن می‌شود)، (اسلام رخ می‌نماید)


  مشخصات                                                                                                    نظرات شما ()